Saturday, March 5, 2011


چشم های شیشه ای ام ،
یخ و بی احساس
خیره شده اند به دیوار روبه روی کدرِ
حاصل از هزار ها بار، شکستنم !
و فکری که موریانه زده توی مغزم ،
چه میشد اگر ،
یک لحظه ،
نگاهت در پی دیگری
و روحت در پی من بود !

محال